MoonFesta

ساخت وبلاگ
اگر ازدواج می کنید، با عشق ازدواج کنید. که آدم تو عروسیتون یاد عشق و عاشقیاتون بیفته و با هربار دیدنتون ذوق کنه. که حس کنه خنده‌هاتون از ته دله و از ته دل بخنده براتون. ❤️

MoonFesta...
ما را در سایت MoonFesta دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : moonfestao بازدید : 148 تاريخ : جمعه 25 آبان 1397 ساعت: 11:51

نشسته ام روی یکی از صندلی های زرد رنگ و چرک مترو؛ ایستگاه دروازه شمیران. با رد شدن هر مترو یکی از جملات کتاب خاطرات پراکنده از ذهنم می گذرد... اینجا دروازه ی  شمیران است و من غرق در خاطرات نویسنده ای که هرگز نشناخته ام.

MoonFesta...
ما را در سایت MoonFesta دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : moonfestao بازدید : 159 تاريخ : جمعه 25 آبان 1397 ساعت: 11:51

توی بیابون بی آب و علف، سرگشته و حیرون دنبال یه نشون زنده بودن.

MoonFesta...
ما را در سایت MoonFesta دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : moonfestao بازدید : 122 تاريخ : جمعه 25 آبان 1397 ساعت: 11:51

وجود ندارم، اما وجود دارم و سخت پول درمیارم. وجود دارم و درس می خونم. وجود دارم و بازیچه‌ی اداره ها و کشورها می‌شم. وجود دارم و گریه می کنم، بلند می‌شم و محکم قدم بر‌می‌دارم. به جلو میرم. 

MoonFesta...
ما را در سایت MoonFesta دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : moonfestao بازدید : 181 تاريخ : جمعه 25 آبان 1397 ساعت: 11:51

مانتوی کوک خورده رو تن زدم و احساس کردم چقدر چاقم. به جای درس خوندن و کار کردن، از دیشب تا الان 10قسمت سریال دیدم. می خوام یه دفتر بردارم و از رویاهام بنویسم. رویاهایی که یه روز حتما میرم دنبالشون و به دستشون میارن. شاید امروز نه، فردا نه، اما پس فردا حتما. 

MoonFesta...
ما را در سایت MoonFesta دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : moonfestao بازدید : 119 تاريخ : جمعه 25 آبان 1397 ساعت: 11:51

همیشه اولین کسی که توی جمع بغض می‌کنه منم. همیشه از جام بلند می‌شم و چند لیوان آب سر می‌کشم تا قورت بدم بغضی که رو به منفجر شدنه. اون روز اخم کرده بود و من قلبم با چروک‌های پیشونیش چروک شده بود. داشت حرف بابا رو نقض می‌کرد. می‌گفت: من خودم دیدم که از خونه انداختتون بیرون. من و خواهرم رو می‌گفت. گفتم: آره. من رو هل د MoonFesta...
ما را در سایت MoonFesta دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : moonfestao بازدید : 180 تاريخ : جمعه 25 آبان 1397 ساعت: 11:51

به لطف این حافظه‌ی بی معرفت، حالا حتی تصویر کودکی هامون هم برام تار شده. رفیقِ قدیمیِ من، یعنی چقدر عوض شدی؟ چقدر قد کشیدی؟ من خیلی عوض شدم. اما هنوز می تونم برات کتاب بخونم. صدای من رو یادت هست؟ وقتی لبه‌ی پنجره نشسته بودیم و من برات "65داستان شیرین" که هیچ کدوم شیرین نبودن رو می خوندم. راستش رو بخوای، من صدات یادم MoonFesta...
ما را در سایت MoonFesta دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : moonfestao بازدید : 130 تاريخ : جمعه 25 آبان 1397 ساعت: 11:51